در دل و خلوت میداند این عمل از سر صدق است، از مردی و آزادگی. اما با گذشت زمان دامنهها از پسِ مِه ظاهر میشوند، اینکه از سر فضل بود یا کتمان عیب به ادعای گزاف، این عمل جنونزاده است یا که از سر عقل، از قرار یا بیتابی؟ این قله از ریشههای فسرده و پیچاپیچ دامن گرفته و هر ریشه سر در تناقضی برده. اینها همه یک گل دمیدهاند، تنها این قله، این عمل! با اینهمه، آیا گذشته در تصلب آن کورانِ سفید و کور وامانده، یا که نه؟ با تبدیل نیت بعد از عمل میتوان ریشههای
اشتراک گذاری در تلگرام
این یادداشت بهبهانهی چهارمین جلسهی انجمن ادبی آنان، که در آن بهیاد هوشنگ آزادیور جمع آمده بودیم، تهیه شده است: هوشنگ آزادیور، متولد هزار و سیصد و بیست و یک است و در نهم اردیبهشتماه نود و هفت مرحوم شده. حال نهم دیماه هزار و سیصد و نود و هشت است و ما جمع شدهایم تا هنرمند غریبی را بشناسیم که بهواسطهی این شناخت، او را از غربتِ غیاب درآوریم. اما اینکه هوشنگ آزادیور متولد هزار و سیصد و بیست یک است و در نهم اردیبهشتماه نود و هفت مرحوم شده، شاعر
اشتراک گذاری در تلگرام
هامونِ صغير، هامونِ حقیر (نقد فیلم هامون، ساختهی مهرجویی) صادق آتشزر هامون حاضر به طلاق مهشید نمیشود و در عوض اقدام به قتل او میکند. این کار را برای چه انجام میدهد؟ آیا همچون ابراهیم خود را برابر آزمایشی بزرگ یافته که در آن میباید مهشید را قربانی کند؟ یا وسوسهایست برای جلوگیری از تعبیر شدن خوابش، یعنی فریب خوردن مهشید توسط عظیمی؟ آیا آن جهش ایمانیای که کییرکگور در ترس و لرز» از آن دم میزند درکار است؟ کتاب ترس و لرز از همان سکانس اول فیلم در
اشتراک گذاری در تلگرام
اینجا کلیکسیونیست از بازیگرهای مختلف و رنگارنگ که پژمان جمشیدی و سام درخشانی و گاهی نیز سرگرد با هم میچرخند و از کنار این همه خوش و خرّم میگذرند. ما هم کنار اینها شاهدیم که فیلم بهراحتی از هر بازیگر نقش فرعیای میگذرد و به بازیگر چهرۀ دیگری میرسد. با اینهمه تا در صحنهای انواع شوخیهای ممکن را انجام ندهد بیخیالش نمیشود که نمیشود. مرده را نیشگون میگیرد، پوست جش را تا جا دارد کش میدهد و استخوان شکستهاش را از زیر پوستش بیرون میکشد.
اشتراک گذاری در تلگرام
پشت یکی از همین دیوارهای نامرئی» همه چیز آرام پیش میرود اما پیش میرود. در پس تصاویرِ ساده، حادثههایی در حال شکل گرفتن و رخ دادن است که ما از آنها تنها صدایی جرقهوار میشنویم. این بهخاطر آن است که، ما آدمها را بیشتر از بیرون میشناسیم و کمتر به درون آنها سرک میکشیم. انگار که پشت یکی از دیوارها قایم شده باشیم و صدای آدمها را گوش کنیم و در عین حال چهره و حرکتهایشان را تصور کنیم.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت